در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد وفای به عهد برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
عهد با زلف تو بستم خدا می داند
سر مویی نشکستم خدا می داند
دامن بلند بپوش و سندل به پای کن
که در گذرگه متروک
تمشکهای وحشی گسترانیدهاند
از بانگ سگها آشفته مشو
دیریست که بوی تو را میجویند
این وفاداران
حضور دوست را بر من مژده میدهند
من این عهدی که با موی تو بستم
به مویت گر سر مویی شکستم
دلم ز بهر چه با طره تو بندد عهد
که هندواست و به یک موی بشکند میثاق
در کیش سر زلف که هم عهد شکست
زنار توان بستن و پیمان نتوان بست
ای که دل برکندی از پیمان یاران قدیم
گاه گاهت یاد باید کرد از عهد و داد
ندانستم که مه رویان به عهد خود نمی پایند
از آن عهد و از آن پیمان پشیمانی ، پشیمانی !
عهدم همه با پیر مغانست هلالی
گر با دگری عهد نبستم ، چه توان کرد ؟
من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن
که می گویند بشکن عهد و بی شرمیست بشکستن !
هر چند پسند همه خلقی ز لطافت
اینت نپسندیم که در عهد نیایی
دل با همه آشفتگی از عهده برآمد
هر عهد که با زلف پریشان تو کردم
دل درو بستیم و از ما در گسست
عهد نشکستیم و از ما بر شکست
چه نیکو روی و بد عهدی که شهری
غمت خوردند و کس را غم نخوردی
یاد باد آنکه به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
سالها عهد وفا بست ولی آخر کار
عهد بشکست و جفا کار شد افسوس ، افسوس !
منال ای بلبل از بد عهدی گل
که تا بودست خوبی ، بی وفا بود
کجا شد عهد و پیمان را چه کردی ؟
امانت های چون جان را چه کردی ؟
سست عهدی که بدو عهد مودت بستم
ترسم آخر که به سختی شکند پیمان را
یارب این نامه که آورد که از هر شکنش
بوی جان پرور آن عهد شکن می آید
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
با تو اخلاصم دگر شد بس که دیدم نقض عهد
من که در آتش نگردانم عیار خویش را